SifTal

SifTal

در جستجوی درمانی برای اینجور زندگی کردن...

چرا از دانشگاه شریف بدم می آید؟!

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۱۸ ق.ظ

   

خیلی مهمه که ذهن آدم با چی پر شه!!

دیدگاهِ شریفی می خواد ذهن آدم  رو با کتاب های درسی پر کنه. اینقد از آدم کار می کشن که تنها راه انجام دادنشون، فکر کردن به درس و درس و درس باشه. خب لعنتی! هیچ کس حق نداره، این دو وجب جایی که متعلق به خود آدم هست رو تا تهش، کنترل کنه، مثل اینکه آدم همیشه تا خر خره خورده باشه! هیچ راهی برا نفس کشیدن نمی مونه، باید حتما، یه بخشی از مغز آزاد بمونه، که آدم بتونه به چیزهای جدید  فکر کنه و دنبال ایده های تازه واحمقانه باشه!

چون همیشه همینجوری یه یه چیز نو وارد زندگی آدمها یا طرز فکرشون می شه. همش از همون ایده ی نو و خامی که اولش احمقانه به نظر می رسه شروع می شه. همونی که خیلی ها هم به ذهنشون رسیده بوده، ولی جرات فکر کردن و ساختن و ادامه دادنش رو نداشتن. مغز که فقط برای پر شدن از فرمولهای نسبیت عام یا طریقه ی حل اختلالی هامیلتونی وابسته به زمان و ... نیست. اصلا اگه پر از درس بشه، به کجا می رسه؟ می ارزه آیا؟ می دونید که اینشتین هم از فشار درسی دانشگاهش ناراضی بود و تو اوقات فراغتش فیزیک خوند، به جاهای خوبی رسید.

  

سه سال پیش، نمی خواستم، تمام جوونیم رو کتاب باشه. برای همین از خودم و از شریف، بدم می اومد! از استادایی که انتظار دارن، دانشجو باید دانشگاه رو بسازه، ولی خودشون هیچ غلطی برای تی ای ای که براشون داره جون می کنه، نمی کنن! از استادایی که نمی فهمن 10 متر کم شدن توان اجاره خونه آدمها، تو 20 سال اخیر یعنی چی، ولی می فهمن که الکترون در مدار فلان چه خواصی داره! از استادایی که می گن در شبانه روز، 16 ساعت باید درس بخونی! هی! استاد عزیز! می دونی هر آدم سالمی به حداقل سه بار در هفته هر بار حداقل 20- 30 دقیقه فعالیت هوازی نیاز داره؟ و تو می فهمی که آدم بالغ به 8 ساعت خواب شبانه روزی، نیاز داره و می دونی که آدمها تو خوابگاه نصف شب، بارها،  با سر و صدا هم اتاقی ها از خواب بیدار می شن و زندگی تو خوابگاه اونقدرا مفید نیست؟ می دونی خوابگاهِ سنوات گذشته ها چجوریه؟ و می دونی درس خوندن و کار کردن همزمان، جقدر سخت می شه، گاهی؟ و ... . حالا از اون 24 ساعتی که می گی، چجوری 16 ساعت بکشم بیرون؟ و آخرشم که با شکنجه خودم، موفق شدم بکشم بیرون. یه آدمی بشم که هیچی به جز همون کتاب نمی فهمه و حتی نمی دونه چطور می شه از همون کتابا، استفاده کنه! می دونی که اینشیتین یا فاینمن فقط فیزیکدان نبودن، اگه برید کتاب ها و سخنرانی های جالبشون رو بخونید می فهمید که چه خوب می تونستن با آدم های عادی ارتباط برقرار کنن و جذاب باشن و مردم رو به هیجان بیارن. کلی مهارت که با 16 ساعت خر زدن تو کتاب، به دست آدم نمی آد واقعا!

  

نمی خوام زیاد غرغر کنم! اینا برداشتهای من بود و کاملا درست نیس! الان برگشتم به این دانشگاه چون می دونم که فیزیک رو دوست دارم. چیزی که چند سال پیش تو شریف، به خاطر فشار زندگی، یادم رفته بود و الان حتی تصمیم گرفتم برم فیزیک تئوری بخونم. ولی می خوام بگم، هیچ کسی لازم نیست اینجوری باشه. آره درسته که گرایش های تئوری جالبی تو فیزیک هستن که ریسک بالایی هم دارن و می شه رفت توش و به هیج جایی نرسید! حتی بهترین حالتش این می شه، که پوزیشن استادی بگیری و 30 سال مثلا رو مدیفاید گرویتی کار کنی وآخرش آب از آب تکون نخوره و صرفا یه دانشمند مشاهده گر باشی. حالت بدترش اینه که فوق دکترا برای گرایشی که کار کردی، پیدا نشه و یا پوزیشن هیئت علمی بهت ندن و .... . ولی بی خیال! زندگی کلا ریسک داره دیگه :)

بعضی ها می زنن تو دل جاده، همینجوری با ریسک و عدم اطمینان از آینده  می رن جلو! چون عاشقِ کاری هستن که انجام می دن. چون حتی اگه به جایی هم نرسن، از درصد خوبی از لحظه ها لذت بردن! حالا اگه من تا اون حد، به مرحله ی لذت بردن از فیزیک برسم، احتمالا همین تئوری، مثلا کوانتم گرویتی یا Inflation رو ادامه می دم و اگه پیداش نکنم، شاید برم بیو فیزیک یا complex system دنبال راه های درمان و کنترل سرطان. یا شایدم، کلا از فیزیک بیام بیرون، برم جامعه شناسی بخونم. واقعا هیچ چیزی قطعی نیست.   

+ امروز دوستم م. که شریفی و مث من نقره المپیاد و فیزیکی بود، انصراف داد... حدسم اینه که تصمیم درستی گرفته، ولی خب  هیچ وقت نمی شه مطمئن بود. از ته دلم، امیدوارم همینجوری شاد و سرحال و زنده، زندگی کنه و به آرزوهای بزرگش برسه :)

  • Sif Tal

نظرات (۱۲)

فیلو هستم:)
عالی نوشتی سیف‌.‌.از ته ته دلم برات بهترین ها رو می خولم‌ با همین فرمونِ زندگی تو حال و لذت بردن ازش برو جلو. من مطمئنم موفق میشی‌:****
پاسخ:
عزیزم مرسی 🙂 

منم از ته ته ته دلم برات کلی ارزوی خوب می کنم همیشه 😚
تو مطمئنی، خیالم راحته دیگه! 😊😊😊 
در این موارد به تکون دادن سر جهت تایید اکتفا میکنم .
+ انصراف از دانشگاه ؟ به قصد کنکور ؟
پاسخ:
:)

+دوباره کنکور دادن و برگشتن به همونجایی که از ادامه زندگی توش انصراف داده؟!! نه! :)
پس انصراف از چی ؟
(کل وبلاگ شما رو تا الان تقریبا خوندم . اولین چیزی که به ذهنم رسید و میرسه اینه که "دارم وبلاگ یه آدم خیلی موفق رو میخونم . چه باحال!")
پاسخ:
خب می ره سربازی :) و می خواد تصمیم بگیره مستقل از دانشگاه برا آیندش برنامه بچینه. با اینکه به نظر من مسیری که توش می ره، سختتر از دانشگاهه. اما بهش اطمینان دارم که می تونه از عهدش بربیاد. :)
  
ممنون، لطف دارید. :) 
مرسی یه دید جدید از این دانشگاه ها بهمون دادی. 
امیدوارم موفق باشی

کلا به کار فکر نمیکنی؟ در برنامه ت نبود انگار. 
پاسخ:
قربونت خواهش می کنم. :)
نه به عنوان هدف فعلا تو ذهنم نیست! کارهای پاره وقتی هم که براش درخواست می دم و گاهی انجام می دم، بیشتر به خاطر پولشه، البته تجربش هم خوبه. 
فعلا می خوام تا جایی که می تونم یاد بگیرم. :)

خیلی برام جالب بود که یه شریفی داره این حرفا رو می‌زنه و فک کردم چقد محدود فک می‌کردم؛ چون به نظرم می‌اومد شریفی‌ها با یه مغز عالی یه آینده عالی‌تر دارن و عالی‌ترین راه‌ها جلوشونه. ولی واقعیت اینه که هرچی بالاتر می‌ری، رتبه‌ای که واستادی متزلزل‌تر می‌شه. ولی بقیه فک می‌کنن بالایی دیگه. 

مسئله اینم هست که ماها فک می‌کنیم قراره تو دانشگا قیامت کنیم یا دانشگا باهامون قیامت کنه یا ترکیبی از هردو. در حالی که دانشگا فقط بخشی ازین فرایندی هست که قراره قیامتی- اگه واقعاً می‌خوایم، به پا شه. 

تا قبل دانشگا خیلی از کسایی که تو دانشگاها و رشته‌های خوبی درس می‌خوندن، بهم می‌گفتن دانشگا تعیین‌کننده آینده‌ت نیست و من باور نمی‌کردم. ولی الآن وقتی این همه احتمال و راه می‌بینم، فک می‌کنم شاید حتی نباید درس دانشگاهی خوند. اما متأسفانه شرایط جامعه و البته یه سری فاکتورهای دیگه‌ای آدمو خواه ناخواه سوق می‌ده که دانشگا بری. اما همین راهی که قراره از بین هزارجور احتمال انتخاب کنی، تو بهترین درجه علمی هم آدمو به چالش می‌کشونه.

خیلی امیدوارم به چیزی که می‌خواید برسید. شخصاً آدمایی مث شما رو که می‌بینم- حداقل تا اون‌جایی که دیدم، یه مقدار خوش‌بین می‌شم و می‌فهمم چقد باید هی خودتو پالایش کنی و با قطعیت فکر و راهتو نچینی. این عدم قطعیت با همه سردرگمی‌ش ولی جذابه انگار.

وای چقد حرف زدم. :/


پاسخ:
نه کاملا مغز شریفی ها طبیعیه! :دی یعنی من خودم مثل شما فکر می کردم چون از مدرسه ی عادی رفتم المپیاد و بعد شریف. ولی بعدش دیدم همه طبیعی هستن، فقط وقت بیشتر و مفیدتری رو کتاب درسی گذاشتن که اومدن اینجا! آره فکر می کنم یه راه های خوبی هم جلومون هست... مثلا خب اپلای کردن از شریف آسونتره و مثلا جو دانشکده فیزیکش پویا تر هست نسبت به فیزیکِ بقیه دانشگاه ها. اینا وجود داره وگرنه عمرا برمی گشتم به این دانشگاه. چون بدم می اومد ازش! ولی برای مثال، دخترایی هستن که از همین دانشگاه خودمون، حتی با معدلهای خوب! خونه دار شدن بعد از فارغ التحصیلی... یعنی دانشگاه بهتر، آینده رو کامل نمی سازه. 
دقیقا هر چی بالاتر می ری، راه متزلزل تر می شه و آینده مبهم تر. دیگه با اون کتاب و تستی که آدم رو به دانشگاه رسونده و راهی که خیلی ساده و واضح بوده، نمی شه ادامه داد!
   
آره، دانشگاه به هر کسی نمی تونه کمک کنه، یکی استادام می گفت: دانشگاه همینه که هست! خودت رو باهاش وقف بده و ببین چقد می تونی ازش بهره ببری... البته که سیستمش کلی مشکل داره. 
موافقم که شاید نباید رفت دانشگاه! ولی هنوز به نظرم دانشگاه آسونترین راه هست... بقیه راه ها ریسک بالاتری دارن.
  
ممنون از آرزوی خوبتون. آره جذابه. :)
  
اتفاقا کامتتون خیلی دوست داشتنی بود.
من که اصلا این استادای به دردنخور و خلاقیت کش دانشگاه ها رو قبول ندارم. که کلا با تحصیلات آکادمیک با این شیوه ی کلاسیک و خشک مخالفم...

دوستت اگه راهش رو از قبل انتخاب کرده باشه کار درستی کرده قطعا ولی اگه همینجوری یه تصمیم گرفته نه...
پاسخ:
اوهوم :)
 
نمی دونم... راه معلوم نیست... .
منم از این حرفا زیاد میزدم
بعد فهمیدم کلا حرف زیاد میزنم :)))
پاسخ:
:)
اره منم گاهی خیلی حرف می زنم :)))
تف تو شریف
من هر آدم درسخون شریفی رو دور و برم میبینم همه یک بعدین، واقعن تو برقرار کردن رابطه اجتماعی کشکل دارن، خودخواهن، مغرورن، انتظار دارن بدون برآورده کردن انتظارات
من روز اولی که پامو گذاشتم تو این خراب شده از زمین تا آسمون با حالا فرق دارم
میدونی؟ بخوای نخوای یه حس خودگه پنداری به همه ماها القا شده (حالا شاید همه نه، اما خیلی از شریفیا اینجورین) که باعث میشه خیلی جاها فقط با نظر خودمون پیش بریم و بقیه رو نشنویم
یهو یاد یه سری اتفاقای این چند سال افتادم عصبانی شدم، ببخشید دیگه
پاسخ:
تف توش!!
واقعا! 
نه بابا کاملا اوکیه، واقعیت رو گفتی دیگه... حالا تو که رفتی، ما موندیم این شریف بی شرافت و استادای بی منطق، دانشجوهایی معلول اجتماعی (خودمم جزوشون هستم) و آسانسور خراب! :/
خیلی چیزا رو میفهمی
خیلی چیزا رو متوجه میشی
اما پای انتخاب و عمل که میرسه,نمیتونی بیایی جلو.
تمام چیزایی که بهش دست پیدا کردی,عین واقعیته
دانشگاه برای ما چیزی نبود که فکر میکردیم
خب,دنیا تموم نشده
اونجا اگه گه بازار بود,اگه همه چی بوی تعفن میداد,زندگی بیرون از اونجا جریان داره
والله جریان داره
بکش بیرون. 
خودت دنیاتو بساز
اونجور که میخوای. نه به رسم اون آشغالای عوضی
منم ازین دست پستها گذاشتم و یادمه تو اومدی نظر هم گذاشتی
دیگه مطمئن تر از قبل شدم که دانشگاه جای ادامه دادن نیست
هرچه بیشتر دور باشم, سالم تر خواهم بود
گور بابای مدرک و 4 تا مساله بدرد نخور بیشتر که میچپونن تو مغزمون.
زندگی قشنگیای خودشو داره...
زندگی کن
نفس بکش
پاسخ:
خیلی مرسی.
:))))   هممم چه هیان انگیز!! بعد از یه بار اخراج شدن! و دوباره کنکور دادن و برگشتن به دانشگاه، انصراف بدم اینبار؟ :دی ....  حتما، روش فکر می کنم.
   
ممنون از نظرت، باهات تا حدی موفقم. :) ولی بدون شوخی هدفم اینه که زندگی دانشگاهیم رو کنترل کنم. نگذارم دانشگاه منو کنترل کنه و ببینم همینجا می شه جا پیدا کرد برای نفس کشیدن و زنده موندن؟ :) و بفهمم همینجا هم می شه قشنگی ها رو پیدا کرد؟ لذت برد ولی سریع عبور کرد... :)
نی لو داداچ (داداچ دیگه ؟ نی لو اسم آقاست دیگه؟) دیگه یه کم اغراقه . من که هنوز به دوره دانشگاه نرسیدم و قطعا شریف هم در مسیرم نیست که تجربیم . اما حس میکنم اغراقه . اگه این گزاره ها فقط درباره شریفی ها باشه که خب همینطوری میگم اغراقه . اما اگه درباره امیرکبیری ها هم قرار باشه گفته بشه ، قطعی میگم اغراقه . دایی من برق قدرت امیرکبیر میخونه اما اصولا اینطوری نیست . نه مشکل اجتماعی داره . نه تک بعدیه . هم قاریه هم حافظه هم خواننده و ... . مغرور هم نیست . با اهل کوچه گل کوچیک میزنیم . خیلیم از خودگذشته است . تعمیم ناروا و خودبدپنداری نداشته باش .
پاسخ:
الان این کامنت فقط، در جواب نی لو هست؟ یا در جواب پست من هم هست؟ :)
  
+قطعا دایی شما، "شریفی درسخون" نیستن. خیلی هم آدم متعادلی ان.
تیکه خودبدپنداری نداشته باشید رو به شما هم بود.
+گفتم امیرکبیره . تا الان فک میکردم درسخونه . اما ... . البته نظر به هیچی ندوستن نگارنده یعنی من ، در این مسائل ، این احتمال وجود داره که شریف و امیر کبیر زمین تا آسمون فرق داشته باشن که خب هیچی دیگه . من حرفی ندارم .
پاسخ:
فک نمی کنم خود بد پنداری باشه. دارم سعی می کنم واقعیت خودمون رو ببینم.
نی لو اسم آقا نیست ولی با داداچ راحتم :))
باور کن  خیلی آدمای تک بعدی زیاده تو شریفیا، آدمایی که رفاقتشون وقتی پای درس میاد وسط ته میکشه، نمیگم آدم خوب چند بعدی توش نیست، هست اما نسبت به کل بخوای بگیری کمه خیلی...
تو نمیدونی من سر درس و پروژه و نمره و کردین کردن چقدر با آدمای اطرافم درگیر شدم، منم نبودم فقط اینجوری، همه آدمای دوروبرم همینجوری بودن، پشت من و دوستام که میخواستیم کردیت کنیم میرفتن دفتر معاون آموزشی زیرآب زدن
این چیزیه که بیشتر از همه اذیتم میکنه، رفاقتایی که به تف بنده 
این خود بچه هان، استاد و این چیزارم خود سیف توضیح داد که مثل سگ ازت کار میکشن و آخرش هیچی... کل تابستون و تو طول ترم من تا ساعت ۷ آزمایشگاه بودم، (استاد خوبم هست البته، یه عوضیش گیر من افتاد) کل خرج پروژمو خودم دادم، نمره دفاعمو ۲۰ داد اما تهش که ازش recommendation میخواستم میگفت تو هیچ کاری نکردی :|
پاسخ:
استادت! :|
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">