فاصله ی ده خط
با بغض نوشتم: اصلا نیازی نداره بهم ثابت کنی که ارزشمندی، از نظر من خیلی خفن و ارزشمند هستی و خیلی قبولت دارم.
و تو بعد از چند دقیقه و 10 خط پایین تر، میان چت هایمان گفتی: ناراحت می شوم که ناراحتی و وقتی که می گی برای من اینقدر ارزش قائل بودی و خیلی قبولم داشتی و ... .
می دانی که دلم شکست؟ نه فقط از اینکه می دانستی اینها را ولی نمی خواستی ادامه دهی. از این دلم شکست که فعلهای حالی که استفاده کردم در فاصله ی ده خطی، برای تو افعال گذشته شده بودند! از اینکه آینده برای تو، همین حالا بود، آینده ای که هنوز خودم قبولش نکرده بودم که اتفاق بیوفتد.
... سیف گاهی آدمها به توجه تو نیازی ندارند. به ارزش قائل شدنِ تو نیازی ندارند... . و هیچ کس این وسط آدمِ بدی نیست. حتی تو فاصله ی ده خطی، من و تو هر کدام مسیرهای متفاوتی را می خواستیم و شاید فقط به دلیلِ همین ده خط، خیلی درست بوده که همون آینده، خیلی زود برای من اتفاق بیوفتد.
- ۹۶/۰۸/۱۹