ماهها دور از دانشگاه چه زود سپری شد!
چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۵ ق.ظ
هفته ی اول دانشجوییم، هم تقریبا گذشت. در حال مرور این مقاله هام و فردا ارائه دارم باز... اونقدرها هم سخت نبود، در واقع شاید شریف برام، جای خیلی دوست داشتنی نباشه، اما یه احساس تعلق عجیب نسبت بهش دارم!
طی جلسمون، استادم دکتر الف. از صحبتهام خوشش اومد و گفت که امیدواره مقاله ی نیچر چاپ کنیم! من داشتم فکر می کردم، آخه استاد جان! بهترین استادهای دانشکدمون، شاید هیچی یا یکی(؟!) مقاله ی نیچر داشته باشن اون هم با دانشجوهای دکترا نه ارشد و ...
+ حالا احتمالا دکتر الف. منو یا خیلی با استعداد تصور کرده یا خیلی کوشا؟! یا اینکه فقط می خواد گولم بزنه بیشتر کار کنم؟!!
+ نمی تونم تمرکز کنم درست حسابی... و سرعتم خیلی کمه! اما هنوز تا فردا بعد از ظهر دوازده ساعتی وقت باقیه خوشبختانه.
- ۹۵/۰۶/۳۱