کارگر های ساختمون بغلی
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ
تو این چند روز خیلی اذیت شدن، وقتی هوا یهو سرد شد. اون سربندی بدون دیواری که شبها توش می خوابیدن، دیگه کافی نبود و شاید همشون سرما خوردن.
تو این چند روز، یه گوشه، با آجر و سیمان برا خودشون یه سر پناه ساختن و جای یه پنجره و یه در رو با پلاستیک، گرفتن، که کمی جلو سرما رو بگیره و فک کنم، یه چراغ و یه بخاری هم دارن و شبها تو همون سر پناه، می خوابن، شرایطشون بهتر شده، اما هر روز می یان توی این سرما، کار می کنن، رو پیکنیکی غذا می پزن، ظرفها رو با آب سرد، می شورن.
من اینجا تو گرما نشستم، تب دارم و همه بدنم درد می کنه، سه روزی می شه که سرماخوردم، اما چقدر خوبه که هر وقت خواستم، می تونم،با آب گرم، ظرفها رو بشورم. سوپ بپزم. دوش آب گرم بگیرم و بعد زیر پتو قایم شم، بر عکس کارگر های ساختمون بغلی! :(
- ۹۵/۰۹/۱۰
مطمئنم افرادی هستن توی دنیا که وقتی وضع زندگی تو رو ببینن پیش خودشون میگن این چطوری تو این شرایط سر میکنه...