خدایا فقط این شکلی تموم نشم!
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ
دلم می خواست برای لحظه هایم، به اندازه ی یک دهمِ حس خوبِ وجود او در افکارم، ارزش قائل می بودم. اون وقت حتی می شد، بیشتر زندگی کنم.
+اردیبهشت خوب نبود. به جز زانو درد و کمر درد و ... . افتادن از پله های دانشکده. حس کردم پتانسیل اینو دارم که دوباره برگردم به دوره ی افسردگی! چون که یکی دو هفته ای نمی خواستم از خونه برم بیرون.
++چرا نمی فهمیم که خیلی مهم نیست چه کاری انجام می دیم؟!! مهم اینه که بشه با تمام وجود، یه کاری رو انجام بدیم.
+++راستی مقاله ای که روز تولدم سابمیت کرده بودیم. major revision خورده. یعنی غلط هاش رو اعلام کردن. اگه تصحیح کنم و تحصیصاتم رو قبول کنند، چاپ می شه.
++++ممنون از تمام کامنت ها تون برای پست قبلی. :) هر چی دوست دارید بگید. نظرات کاملا بازه.
- ۹۶/۰۳/۰۵