SifTal

SifTal

در جستجوی درمانی برای اینجور زندگی کردن...

جلسه ی معلمها!

جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

دلم می خواست برم دوستم رو ببینم، اه آخه الان چه وقت جلسه بود؟ ته دلم، نمی خواستم برم، جلسه ی جمعیت امام علی رو. خب کلا دلم تنگ بود. هفته ی قبل اصلا هفته خوبی نبود و این هفته هم نمی تونم یه ساعت دوستم رو ببینم ینی؟! مثل بچه ی دو ساله می خواستم لج کنم و راهم رو کج کنم برم، دانشگاه شقایق!

   

اما از طرفی، این تجربه ی جدید تدریس، برام جالب بود و جلسه هم انگار مهم بود... خلاصه رسیدم انقلاب و از اونجا هم رفتم کارگر جنوبی... باشگاه هواداران جمعیت، یه ساختمون خیلی معمولی بود، توش هم خیلی شلوغ بود، پشت در وایسادم، زیر لب گفتم:چه شلوغ...تپش قلبم سختتر شد و... فکر کردم برم طبقه بالا، شاید خلوت تر باشه! ! اما یهو، تو چیز میز هایی که برای فروش گذاشته بودن، کیف های اون شکلی! که خودمون برا بازارچه خیریه می فروختیم رو دیدم و با خودم گفتم خب پس باید همینجا باشه و بالاخره رفتم تو، با نگاهم دنبال یه مسئول می گشتم که بپرسم اتاق نشست کجاست، یه آقای میانسال با قیافه ی مهربون، نشسته بود، رفتم ازش پرسیدم محل جلسه رو، اتاق جلسه از این درهای چوبی سفید بود که شیشه ی مشجر مربعی بزرگ داخلش داشت! (یاد خونه قدیمیمون افتادم) تو اتاق تعداد خیلی زیادی تک صندلی های مشکی، تو هم، تو هم، چپونده شده بود! خیلی زود رسیده بودم، فقط سه نفر تو اتاق بودن اما کم کم آدمها اومدن.

افراد دوست داشتنی تو جلسه بودن، اما واقعیتش رو بخواین، جلسه برام کاملا دلچسب نبود، به آدمهای اطراف که نگاه کردم، احساس کردم اونهایی که جدی هستن، روابط اجتماعی بالایی دارن و اعتماد به نفس خیلی خوب! خب داشتم فکر می کردم چطور من بخوام موثر باشم تو کارهای اینجوری با وضیعت خودم، اصولا من به چه دردی می خورم اینجا؟

به علاوه، از من فقط یه معلم نمی خوان، پارامتر های مهمی تو این کار هست، که من تجربه ی هیچ کدومش رو ندارم، اینکه چطور به یه سری بچه انضباط، نظافت، مهربون بودن، رفتار درست سر کلاس رو یاد بدم و جلوی خشونت هاشون رو بگیرم و از همه مهمتر درد و نگرانی بچه ها رو ببینم و به بقیه منتقل کنم، چون که انگار، هدف اصلی جمعیت، بودن در کنار این آدمهاست که در نهایت بشه مشکلاتشون رو منعکس کرد و به اطلاع بقیه رسوند. خلاصه کارهای سختی که نمی دونم برا هر کدومشون باید چه کار کنم... .

  

+ یعنی من واقعا باید بشم خانم معلمشون؟! آموزگار سوم ابتدایی؟ واای! خیلی هیجان انگیزه!! :)

  • Sif Tal

نظرات (۸)

  • فیلو سوفیا
  • من یه مدت تو یاریگران بودم و معلم ۷ تا پسر کلاس اولیه شیطون...خیلی روزای خوبی بود...باید بتونی واقعا دوسشون داشته باشی و بعد از اون هر چی بگی قبول میکنن!!
    البته دیدن سختیه دیگران سخته ولی خب آدم به این نتیجه میرسه که فقط خودش نیست که عزیزی یا چیز ارزشمندی رو از دست داده و چی مهمتر از پدر و مادری که آدم رو دوست داشته باشن که اینها ندارن و دارن کنار میان با شرایط...پس چرا ما باید جا بزنیم؟ مطمئنا گوشه و کنار ما هم آدمایی هستن یا پیدا خواهند شد که دستمون رو بگیرن، بهمون لبخند بزنن و بگن که دوستمون دارن، آدمایی که شاید به خاطر ما از دیدن دوستشون هم بزنن حتی!!:)
    فقط باید چشممون رو باز تر کنیم و انتظار بکشیم و تلاش هم کنیم در کنار انتظارمون...
    پاسخ:
    جدی؟
    بیا با هم صحبت کنیم راجع به تجربت! به شدت نیاز به راهنمایی دارم :) 
    من هم فک می کنم، خیلی مهم باشه این کار، امیدوارم از عهدش بر بیام :)

    مرسی :*
  • موشک (ریتالین)
  • کار خیلی خوبیه . اما باید یه تعادل بین علمی بودن و ساده بودن مطلب پیدا کنید . که نه خیلی علمی و پیچیده بشه نه این  که به خاطر ساده شدن اون مطلب یه چیز اشتباه بهشون بگید .

    هیجان انگیز بودنش هم صرفا به هوش اونا بر میگرده که سوالای سخت بپرسن یا نه .
    پاسخ:
    آره، همین که بتونم سر کلاس نگهشون دارم خیلی خوبه... چون اگه خوششون نیاد دیگه نمی یان! اینها بچه های مناطقی هستن که کمبود مدرسه دارن و ما چون که مدرسه نمی رن، این کلاس ها رو براشون می گذاریم.
    فک نمی کنم سوال سخت بپرسن، سنشون بین 9 تا 16 هست فکر کنم. و همشون هزارتا درگیری و مشغله ذهنی دیگه به جز درس خوندن، دارن، مختلط هم هست و معمولا بچه ها کارهای عجیب غریب هم انجام می دن... . 
    اصلا معلم خوب بودن برا این بچه ها، به تسلط علمی ربط زیادی نداره... یعنی من فعلا اینجوری فکر می کنم! :)
    آره رفتار خوب خیلی مهمه . ما ریاضیمون تو ترم دو خیلی خوب نبود . یعنی فاجعه بود . استاد فیزیکمون میزد با خاک یکسانمون میکرد . یه دفعه یه دستش رو گذاشته بود تو جیبش با اون یکی مینوشت . گفت میدونید چرا دستم تو جیبمه ؟ چون سر کلاس شما دستم بسته است . اگه دستم رو در بیارم نمیتونم کنترلش کنم چون درک ریاضیتون خیل پایینه . این یه نمونه اش بود . خیلی هم با سواد بود ولی هی تیکه مینداخت :( هیچکی دوستش نداشت
    پاسخ:
    :))
    چه بی شخصیت! همه که نباید ریاضی یا فیزیک بلد باشن...
    زندگی خیلی گسترده تر از این حرفاس...شاید یه زمانی تقریبا به همین دلیل، دوست نداشتم استاد دانشگاه شم و درس خوندن رو گذاشتم کنار! :/

    راستی جواب پست آخر وبلاگت می شه این که، یه گلوله ببیند، سر یه طناب و بچرخونش، اگه با سزعت کم بچرخونیش طناب شل می شه و چسم به مرکز چرخش نزدیک می شه، اما اگه با سرعت زیاد بچرخونیش طناب محکم می مونه و گلوله مرتب می چرخه...
    حالا قضیه ماه و زمین هم همینه، چون سرعت ماه به اندازه ی کافی زیاد هست، به زمین نزدیک نمی شه و نمی افته رو زمین.

    یا به عبارت دیگه فقط با یک پارامتر شتاب نمی شه حرکت یه جسم رو مشخص کرد، تو باید سرعت و مکان اولیه اش رو هم داشته باشی و با تغییر این شرایط اولیه مسیرهای مختلفی برای جسم به وجود می یاد...
    با یه سرعت و مکان اولیه، مثل شهاب سنگ می افته رو زمین.... با یه سرعت و مکان خوب دیگه مثل ماهواره می چرخه. :)
  • بای پولار
  • من که اصلا جرئت این کار رو ندارم. معلمی و تدریس به بچه ها خودش سخت هست. دیگه کنار اومدن با اینجور بچه ها که خیلی روحیه ی آسیب پذیری دارن بماند.
    برات آرزوی موفقیت می کنم و دعا می کنم که سربلند در بیای از این ماموریت.
    پاسخ:
    خیلی ممنون، بای پولار جان! :)
    حالا شاید آسونتر از این چیزی که گفتم باشه :دی! یعنی تا تجربه نکنم، مطمئن نیستم.
    جواب شما دقیقا درسته . یعنی بعد از این که  اون اون معادله ی دیفرانسیل رو حل کردم دیدم بسته به این که سرعت چی باشه ممکنه مسیر دایره یا بیضی یا سهمی یا هذلولی بشه . یعنی سرعت مهمه . و همچنین فاصله . یعنی سرعت و فاصله شرط اولیه ی اون معادله دیفرانسیل میشن . 

    ولی این که چرا سرعت مهمه دلیلش رو بدون معادله نمیشه توضیح داد

    ولی حق با شماست  . درسته که با این مثال دلیل سقوط نکردن اثبات نمیشه ولی کاملا برای بچه  قابل قبوله . 


    خیلی ممنون :)))
    پاسخ:
    دمت گرم،  جدی نشستی حلش کردی؟ من همون نیوتن حلش کرده بود، راضی شدم! :))

    خواهش می کنم. :)
    یکبار یکی از دوستان نزدیک من تا مرحله آخر آموزش به کودکان کار را رفت، اون می رفت دروازه غار

    بعد از یک مدت به این نتیجه رسید که خیلی کار سختیه، چون اون بچه ها در سن های خیلی خیلی کم چیزهایی رو دیدن و تجربه کردن که ما با این همه سن و تجربه اصلا تصورش هم برامون سخته

    خلاصه دوام نیاورد، ولی اگه محکم باشی و بمونی تجربه خوبیه
    پاسخ:
    اوهوم! سخته...
    البته فک کنم اینجایی که می رم نسبت به دروازه غار شرایط بهتری داره. (خوشبختانه) 
    یه سوال : میشه بگی برای درس ریاضی فیزیک یک و دو و سه چه کتابی خوبه یعنی چه کتابی بهتر توضیح داده ؟ و آیا کسی که مهندسی خونده اگه خودش این کتاب ها رو بخونه میتونه ریاضی یاد بگیره ؟ قبل از ریاضی فیزیک یک چیزی لازمه بخونم ؟

    + یک عدد بدبخت هستم که بعد لیسانسش میخواد پزشکی بخونه ولی عاشق قسمتی از فیزیک شده :| 
    پاسخ:
    ارفکن و صدری حسنی هر دو خوب هستند. به نظرم آره می شه تنهایی یاد گرفت. ساده گفتن.

    +نه بابا، اینجوری علاقه ی گسترده داشتن، سخت هست اما مایه بدبختی نیس! :دی اینها اپلابد مث هستن ینی می خواید ازش استفاده کنید یه جایی، دیگه؟ من خودم تصمیم گرفتم معادلات دیفرانسیل پیشرفته بخونم برا اینکه روی این استادمون که تی ای اش هستم، رو کم کنم!!! شما هم یه قسمت از فیزیک رو که بهش علاقه دارید مشخص کنید بعد ریاضیش رو یاد بگیرید. به نظرم، بهتر جواب می ده، یا یه انگیزه ی رو کم کنی، مثل من داشته باشید!!! :))
    من عاشق تدریس ریاضی هستم، خیلی لذت بخش و هیجان انگیزه ولی خب تا حالا تدریس کلاسی نداشتم، باید خیلی سخت تر باشه. کنترل کردن اون همه بچه شیطون :))) 
    پاسخ:
    :) آره

    امیدوارم تجربه کنید تدریس رو! خیلی خیلی خوبه!
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">