SifTal

SifTal

در جستجوی درمانی برای اینجور زندگی کردن...

باید بازسازی کنم... باید تجدید نظر کنم...

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۳۴ ب.ظ

   

از کی تا حالا این شکلی شدم، که از خودم بدم می یاد. نمی دونم چرا اینجوری شدم. نمی تونم اینجوری رو تحمل کنم... چون اینجوری همون رفتارهایی رو دارم که نمی خواستم داشته باشم، همون تصویری رو دارم که همیشه نمی خوستم داشته باشم، از کی تا حالا، در حال خاک کردن اعتماد به نفس و شجاعت هستم. و به جاش، بوته ی محبوبیت رو جایگزین کردم؟ صرفا برای اینکه بتونم تو زندگی خوابگاهی با آدما کنار بیام؟ یا اینکه از قبل هم اینجوری بودم؟ یا اینکه تو اون دنیای خیالیم، همینجوری بودم از اول؟ تمام اون شخصیتها، دلم می خواست پیش همه ی اونها محبوب باشم، نه؟ ولی چرا الان محبوب بودن رو به قوی بودن ترجیح می دم؟ من اینجوری نبودم و امکان نداره که بگذارم اینجوری بمونم!

نمی خوام آدمی بشم که انگیزه ی انجام کارهام دیگران باشند و مطابق با ارزشهای دیگران، رفتار کنم. شاید یه بخشیش به خاطر سیاست داشتن بود و اینکه صرفا با آدما دعوام نشه. ولی الان همه چیز خیلی مزخرف شده آدمهایی مث من، با هر تلاش برای محبوب شدن برای دیگران کمی ازشون پیروی می کنند و در نهایت، اینجوری سرگردون می شن. شاید اصلا بهتره که آدم احمقترین و خودخواه ترین آدم دنیا به نظر برسه، اما دلیل اینکه خودخواه هست، خودش باشه، نه دیگران... .

   

+دیشب رفتم دوتا. البته، که اصلا بازیهای رو جدی نگرفتم و تیممون، تمام بازی ها رو باخت. ولی خیلی خوش گذشت. بچه ها می گفتن: سیف یه چیزی زده، امکان نداره، اینطوری برینه به بازی. ولی خب آره! وقتی آدم ول می کنه و فقط دنبال فانه، بهترین پلیر تیم هم باشه، تبدیل می شه به بدترین!

++حالا اگه بفهمن چیزی نزده بودم و خودم بودم! احتمالا منو از تیم میندازن بیرون دیگه! :))

  • Sif Tal

نظرات (۴)

یه بخشی اش به خاطر مهرطلب بودن نیست؟ از سری تله های روانی معروف تو زندگی همه مون
پاسخ:
آره دقیقا یه بخشیش به خاطر خاصیت طبیعی مهر طلبی که همه دارن.
ولی وقتی بیش از حد بشه، اذیت می کنه. اینکه بیش از حد فکر می کنی بقیه چی فکر می کنن. خیلی زیاد وقت می گیره و روی کارهایی که انجام می دی و در نهایت نتایجی که تو زندگی میگیری، اثر می گذاره.
اهل مطالعه هستین؟!
یه کتاب هست در مورد خالق لینوکس
فکر میکنم یه مفهموم جالبی میده در مورد زندگی به ادم
فردا میام یه خلاصه ای ازش میگم اگه دوست داشتین بخونینش
احساس میکنم کمکتون میکنه:)

پاسخ:
آره :)
  
ممنون کلی :)
اسم کتاب چیه؟
نمیدونم این متنی که مینویسم چقدر کمکتون میکنه.صرفا یک پیشنهاده چون به نظرم خیلی جالب بود ولی از یه طرف میبینم پیشنهاد رو یه فرد موفق باید بده که قطعا من الان موفق نیستم.پس اگر خوندین و خوشتون نیومد بدونین اشکال از اینجاس.
زمانی که در اواخر قرن بیستم کامپیوترها داشتن به شدت رشد میکردن و همه جا پیدا میشدن و هر روز کوچکتر و سریع تر میشدن و در کل کاراییشون بالا میرفت دو غول فناوری(البته به نظرم باید بگیم غول تجاری)ماکروسافت و اپل در حال گسترش سیستم عامل هاشون بودن.تقریبا موفق هم بودن چون درصد خیلی زیادی از کاربران عادی الان دارن از سیستم عامل های این دو شرکت استفاده میکنن.اما این وسط یکدفعه یک جوان تقریبا بیست ساله یک شوک وارد کرد!!با استفاده از یک سیستم عامل قدیمی به اسم یونیکس سیستم عامل خودشو نوشت.فقط و فقط و فقط برای تفریح.خودش میگه وقتی داشتم کداشو مینوشتم اصلا فکر نمیکردم که میخام اینو منتشر کنم.دلیلش رو هم توضیح میده و یک مقایسه میکنه با علم فیزیک.میگه قوانین جهان هستی قوانین سنگین و پیچیده ای نیستن بلکه از قوانین ساده و ابتدایی فیزیک تشکیل شدن که این وابستگی چند قانون ساده به هم باعث پیچیدگی قوانین و خلق این همه زیبایی و عظمت شده و اینجوری نیست که مثلا بگیم ما یه قانون داریم برای جهان هستی که خیلی پیچیده و سنگین هست.در مورد سیستم عامل هم میگه من با اجرهای خیلی کوچک سعی کردم دنیای بسیار بزرگ و زیبایی رو بسازم ولی سیستم عامل های قبلی میخاستن فقط از همون اول یه دنیای بزرگ و پیچیده بسازن و....
خلاصه بعد از ورود لینوکس به بازار به صورت کاملا رایگان و بازمتن یعنی علاوه بر خود سیستم عامل,کدهاش هم توزیع شده تا هر کس هر تغییری میخاد بتونه بده و مورد توجه قرار گرفتن این سیستم عامل همه تعجب میکنن چرا لینوس توروالدز این شاهکار نرم افزاری رو به رایگان عرضه کرده و اون هم میگه چون من فقط برای تفریح اینو نوشتم و لذتی که از گسترشش میبرم خیلی بیشتر از پولیه که میشه ازش بدست اورد.جالبه بدونین از صد سرور بزرگ دنیا 98 تاشون از لینوکس استفاده میکنن و دو تای دیگه از مشتقات لینوکس!
دلیل استقبال کم کاربران عادی هم شاید بخاطر محیط گرافیکی نسبتا ضعیفش باشه وگرنه قدرت خیلی بیشتری میده به کاربر.
خلاصه وقتی این کتاب رو بخونید میبینید که چقدر این طرف راحت زندگی میکنه.یکسری دغدغه های ما براش کلا بی معنیه.فقط از چیزی که لذت میبره میره طرفش.اصلا در قید و بند مادیات نیست.خودم حس کردم طرف شبیه یه پیغمبره:/


کلا برداشت من اینه که سبک زندگی ما ایرانیا خیلی اسیب میزنه به خودمون.جوری شده که وقتی میخایم حق خودمونو بگیریم خجالت میکشیم یا حتی طرف مقابل ناراحت میشه ولی بعد اینکه کتابو خوندم خیلی طرز تفکر راحت تری دارم.سعی میکنم برا چیزی که دوست دارم وقت بزارم.با اطرافیان هرجا نیازه خیلی راحت مشکلمو مطرح میکنم مخصوصا تو خوابگاه.

احساس میکنم هرچی توضیح بدم از اون هدف اصلیم دورتر میشم.خلاصمم زیاد خوب نشد.حوصله داشتین کتابو بخونین البته شاید اصلا خوشتون نیاد چون سلیقه ها فرق میکنه:)
ادرس کتاب:http://linuxstory.ir

پاسخ:
این داستان رو شنیده بودم، ولی شما کاملتر توضیح دادین. مرسی :)
 به نظرم اینکه این داستان رو کسی تاثیر بگذاره، یا خوب بیان شه. ربطی به موفق بودن نداره. همونجوری که می گین کاملا سلیقه ایه.
  
دانلودش کردم. حتما سر فرصت می خونمش و بهتون می گم برداشتم چی بود. :)
حتی تو جواب دادن به کامنتا هم احساس میکنم این روش رو کمی دارید
یعنی پذیرش طرف مقابل و نرنجوندنش بیشتر مهمه تا اثبات حرف خودت.
جسارت میخواد. باید پی خیلی چیزا رو به تن ات بمالی.
از تنهایی نترس. حرفتو بزن. اونوقت میشی قهرمان درون خودت.
رها کن تشریفات محبوبیتو. به قید و بندش بسته شدی. دوست داری ازاد باشی اما یه ترسی اجازه نمیده.
کشف کن چرا میترسی. و پیامدهای حرکت جسورانه ات چی میتونه باشه و راهکار برای بهبودش چی میتونی بدی.
و بعدش پا پیش بذار و یاعلی
پاسخ:
آره دارم.
  
خیلی ممنون مزگت عزیز :*
    
روش فکر می کنم. ببینم به یا علی می رسه :)
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">