SifTal

SifTal

در جستجوی درمانی برای اینجور زندگی کردن...

و این روزها تا اونجایی که جا داره، وقت هدر می دم. دوست دارم این دوران رو! می خواهم تا جایی که می شه خودم باشم و خودم رو بیشتر بشناسم.

دوست داشتم می تونستم، تمام اضطراب اجتماعی و تمام چیزهای بد رو یکجا بکنم از خودم، اما این پروسه زمان می بره و الان همین که در شرایط پیشرفت هستم، خیلی خوبه.

امروز یکی از بهترین دوستام بهم زنگ زد، راستش هر بار که باهاش حرف می زنم، کلی حرف باقی می مونه برای گفتن و گیج می شم از بازه ی بزرگ حرفهایی که می تونم بهش بگم، چون بهش اعتمادِ کامل دارم و اگه دوستانی مثل اون در زندگی من نبودن، نابود می شدم. کلی مرسی ش. ! :)

  • Sif Tal

کی فکرش رو می کرد سختترین کلاس زندگیم! گرانش و نسبیت عام دو باشه!!! تا حالا اینقدر اصطلاح نا آشنا نشنیده بودم و فکر می کنم با این درس کلی چیزهای جدید یاد بگیرم، دوست داشتم طرز برخوردش با مسایل رو، همون ریاضی شیرین و محض و دنیاهای عجیب غریب! اینکه event horizon، نال است، پس زمان گونه و مکان گونه نیست! و به خصوص بحث آماری سیاه چاله ها خیلی خیلی هیجان انگیز بود... چطور تا حالا دنبال کیهان شناسی نرفته بودم؟!!

و کی فکرش رو می کرد بلافاصله بعد این کلاس هیجان انگیز و مرموز! بریم سر جلسه ی فیزیک پزشکی و راجع به اکتیو و دی اکتیو کردن آنزیم فلان هموگلوبین خون، در 10 درجه سانتی گراد و مفهوم کلمه ی انگستروم!!! برای یه دانشجوی میکروبیولوژی حرف بزنیم! :|

و این همه آزمایشگاه های مختلف که چیزی راجع بهشون نمی دونم، هست و من همچنان در حال سرچ کردن هستم و این روزها همش از خودم می پرسم: آیا دوست دارم این چیزهایی که استادها می گن رو یه زمانی به آدمهای دیگه یاد بدم؟؟!

+تلاش های یه فیزیکدون کوچیک، برای پیدا کردن فیلدش!!!

  • Sif Tal
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۲
  • Sif Tal
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۹
  • Sif Tal

داستان از اینجا شروع شد که چند هفته پیش لپ تاپم رو دادم به داداشم که با دوستش پروژه انجام بدن، از قضا لپ تاپ رو جا گذاشت تو خونه ی رفیقش و وقتی برگشت خونه گفت: ببخشید جا موند لپ تاپ، اما اصلا نگران نباش، دوستم قابل اطمینانه! و من هم گفتم: آره، مهم نیست...

بعد از چند روز رفت و لپتاپ رو پس گرفت و چشمتون روز بد نبینه! یعنی یه صفحه فایرفاکس، نمی تونستم باز کنم و بخونم، بعد یه دقیقه، redirect می یومد و بعد پیوندها یا تبلیغ.

به ناچار هاردم رو که سالها توش کلی چیز میز، ریخته بودم، فرمت کردم و الان در حال نصب درایور و نرم افزار هستم، سرعت اینترنت هم ما رو خجالت زده کرده (عوضی...!) حالا فردا هم ساعت 8 کلاس دارم و عصر هم باید برم توضیح بدم به استادم که چی خوندم، با این لپ تاپِ تعطیل... :|

+ چهارشنبه، همینجوری ویروسی برده بودمش دانشگاه، از قضا یکی از دانشجوها لپ تاپ می خواست و تنها کسی که تو آزمایشگاه می تونست بهش قرض بده، من بودم. حالا لپ تاپ ویروسی... هی این آدم می خواد ازجی  میل، پاور پوینت و مقالش رو دانلود کنه، هی صفحه پیوندها می یاد، استاد هم وایساده منتظر! من هم داشتم توضیح می دادم که باید سریع عمل کنی، چند ثانیه فرصت داری تا اون صفحه بیاد، دوباره امتحان کن... بالاخره با موفقیت دانلود شد و در ضمنش، بهم یه سری توصیه هم شد، که چطور از ویروسی شدن لپتاپم جلو گیری کنم. می خواستم بگم، بهترین راه اینه که لپتاپ رو دست پسرها نسپری! :))

++نمی دونم اون صفحات چی بودن، خدا خیرش بده این پیوندها رو، حفظ آبرو کرد!!

  • Sif Tal

روزهای اول ابتدایی من و بابام:

-بابا چقدر دیگه باید برم مدرسه؟

+دوازده سال

-دوازده سال؟! بعدش چی؟

+بعدش می ری دانشگاه...

-اونجا چند ساله تموم می شه؟

+چهارسال لیسانس، دو سال فوق، یه سال دکترا...

بعدا فهمیدم سرم کلاه رفته و دکترا یه ساله نیست، تازه آخرِ تحصیل هم نیست. برام غیرقابل باور بود که درس خوندن، اینقدر مهم باشه که آدم مقدار زیادی از عمرش رو براش صرف کنه... الان، بعد گذشت این همه سال! سعی می کنم به تعداد سال فکر نکنم... فقط امیدوارم که این مسیری که توش قرار گرفتم، بهم کمک کنه چیزی رو در زندگی پیدا کنم که بهش بچسبم و دیگه به فرار فکر نکنم!!!

  • Sif Tal

Lots of bad things come from these habits, let's break them today, I mean the habits that can make an unwanted version of you. And believe me, at first! they seem harmless but after a while they'll get full control over you. Consequently you'll lose your confidence and self-respect... . And as you know, breaking is different from destroying so you've got to be ready to break them again and again and again. It's a long journey, so you need to be tough!!!

+ I'm telling this to myself mostly, coz I'm bound up with lots of bad habits...

+Linkin park - Breaking the habits

  • Sif Tal

هفته ی اول دانشجوییم، هم تقریبا گذشت. در حال مرور این مقاله هام و فردا ارائه دارم باز... اونقدرها هم سخت نبود، در واقع شاید شریف برام، جای خیلی دوست داشتنی نباشه، اما یه احساس تعلق عجیب نسبت بهش دارم!

طی جلسمون، استادم دکتر الف. از صحبتهام خوشش اومد و گفت که امیدواره مقاله ی نیچر چاپ کنیم! من داشتم فکر می کردم، آخه استاد جان! بهترین استادهای دانشکدمون، شاید هیچی یا یکی(؟!) مقاله ی نیچر داشته باشن اون هم با دانشجوهای دکترا نه ارشد و ...

+ حالا احتمالا دکتر الف. منو یا خیلی با استعداد تصور کرده یا خیلی کوشا؟! یا اینکه فقط می خواد گولم بزنه بیشتر کار کنم؟!!

+ نمی تونم تمرکز کنم درست حسابی... و سرعتم خیلی کمه! اما هنوز تا فردا بعد از ظهر دوازده ساعتی وقت باقیه خوشبختانه.

  • Sif Tal

"Do any of us bargain for our life? It seems to me, we just kind of fell into it and then we have to try our best..."

"Homeless to Harvard" 2003

امروز کلا این جمله رو تو ذهنم مرور می کردم، که فقط مهمه که به بهترین وجهی که می تونم، تلاش کنم. می دونم هرگز تلاشم کافی نخواهد بود، اما مهم نیست.

+ به خاطر متن قبل متاسفم که ناراحتتون کردم، الان رمز گذاشته شده، اگه کسی رمز خواست پیام بده.

It's my life - Bon Jovi

  • Sif Tal
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۴
  • Sif Tal